جدول جو
جدول جو

معنی راست بازار - جستجوی لغت در جدول جو

راست بازار
راسته بازار، (ناظم الاطباء)، صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد:
دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری
نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را،
علی نقی کمره ای (از آنندراج)،
و رجوع به راسته بازار و راستا بازارشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راسته بازار
تصویر راسته بازار
بازار راست و دراز که در دو طرف آن دکان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بالان
تصویر راست بالان
گروهی از حشرات با دگردیسی تدریجی مانند ملخ ها، جیرجیرک ها، آخوندک ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست بالا
تصویر راست بالا
راست قد، کشیده قامت، خوش قد و قامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست باز
تصویر راست باز
بی حیله و نیرنگ، درستکار، برای مثال نداریم بر پردۀ کج بسیچ / به جز راست بازی ندانیم هیچ (نظامی۶ - ۱۱۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
قصبه ای است نزدیک شهر مرشدآباد در ایالت راجچاهی در بنگالۀ هندوستان و به علت منسوجات ابریشمی معروف است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
راسته بازار. (یادداشت مؤلف) : خواجه علی میکائیل برنشست و رسول را با خود برد و به رسته بازار برآمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293).
رسته بازار وحشیانش را
ناف آهو خریطۀ عطار.
ظهوری ترشیزی (از آنندراج).
و رجوع به رسته و راسته بازار شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ راستبال و آن بر دستۀ حشراتی که بال راست و مستقیم دارند اطلاق میشود مانند ملخ، (ازجانورشناسی عمومی ج 1 ص 160)، رجوع به راست بال شود
لغت نامه دهخدا
مستوی القامه، معتدل القامه، راست قد، آخته بالا، کشیده قامت، سروقد:
همه شاه چهر و همه ماهروی
همه راست بالا همه راستگوی،
فردوسی،
،
درخت سرو، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
عمل راست باز، پاکبازی، مقابل دغل بازی، مقابل تزویر و دغل، صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی، (ناظم الاطباء) :
نداریم بر پردۀ کج بسیچ
بجز راست بازی ندانیم هیچ،
نظامی،
چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد،
نظامی،
بسی کردند مردان چاره سازی
ندیدند از یکی زن راست بازی،
نظامی،
، عمل کردن براستی، کار کردن دور از کجی و انحراف:
تا کج نبود کمان غازی
از تیر مجوی راست بازی،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
محفلی که کار همه حاضرین به مستی کشیده است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بازار مستان. آنجا که همه حاضران کار مستانه کنند
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ دَ / دِ)
که راست بازد، که در بازی غدر و تزویر و دورویی نکند، که جر نزند، که در قمار دغلی نکند، پاکباز، که دغا و دغل نکند در قمار، مقابل دغل باز: هو تقی الظرف، یعنی امین راست باز است، نه خائن و دغل باز، (منتهی الارب)، راست، (یادداشت مؤلف)، بی غدر و تزویر:
این کارزنان راست باز است
افسون زنان بد دراز است،
نظامی،
- راست باز و پاکباز، آنکه در بازی و بمجاز در کارها بی غدر و تزویر باشد،
، صادق، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، امانت دار، راست معامله، (آنندراج)، دیندار، با اعتقاد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا